نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

یک تنهایی دیگر حوالی خیابان بهشتی


دیدن آن همه سکون در وجود یک آدم، تکان دهنده است!

دختر به پشت افتاده بود توی مسیر ویژه ی اتوبوس.

و تکان نمیخورد. مطلقا تکان نمیخورد.کسی بهش دست نمیزد، دختر دیگری بالای سرش سعی می کرد باهاش حرف بزند. او اما مطلقا حرکتی نمیکرد. 

نمیدانم چرا تنها چیزی که از آن سکون عظیم برداشت کردم، تنهایی اش بود و نه حتی مرگ.