نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

بابا

دلم برای شهر پدری ام، خانه ی پدرم، صورت پدرم، آغوش پدرم تنگ شده. دلم برای وقتی تنگ شده که روی مبل یک وری دراز کشیده ام و به تلویزیون خیره شده ام بی آنکه بفهمم چی دارد پخش می کند، یکهو سایه ای روی سرم می افتد قامت پدرم را میبینم روبرویم ظاهر شده، خم می‌شود با دو دست صورتم را میگیرد پیشانی ام را می بوسد و می گوید: خوشمزه بود! یکی دیگه! 

 روی پلکم را می بوسد و میگوید: خوشمزه بود، بازم یکی دیگه!

 و روی پلک دیگرم را می بوسد.