نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

کلیشه ای به نام شنبه


خیلی چیزها را میسپاریم به شنبه

امروز شنبه است و من هرچند دست و پایم را گم کرده ام اما چشم شنبه توی چشم هام افتاده 

و جسمم مقاومت می کند، لج کرده، نمی خواهد خوب شود، راه نمی آید و می کشانمش.

و دلم بی اعتناست به من، سر باز می زند، هوای خودش را دارد، افسارگسیخته و شرور است،  من هم بهش اعتنا نمی کنم.

توی سرم اما هزارتا چشم بزرگ خیره خیره نگاهم "میکند". 

شنبه دستش را طرفم دراز کرده و خیره شده توی چشم هام

تنم را، دلم را، خودم را باید به شنبه بسپارم