چو چند صباحی با جرکان بنشستی، تو نیز جرک خواهی شد. نه به شیوهٔ جرکیدگی آن جرکان، که در شاْن ضمیر خویشتن و به رسم گُهذاتی های پیشینت، لیک دوصد بیش از پیش!
و چون جرکان در گرد تو بسیار گشتندی، دیگر از آن سوراخی که به وادی جرکزدگی دخول کردی خروجت میسر نیست.
پس ای چشمقشنگ، موقشنگ، کمرباریک! چون علیایةحال در تو خلوص پیشین به هرزگی دوران سر در خاک نکشیده و یک دو روزیات هنوز امید وارستگی مانده، از صحبت ناجنس اعراض دار و بدان دو روز دنیای دون نیارزد که با خلق جرکپیشگی کنی و ذات خویشتن را به پلشتی لذایذی که دردسر بندگان خدا بیبروبرگرد نوک دمشان است، در پیشگاه حق و حقیقت سرافکنده گردانی.
حالا دیگه خوددانی برو هرکار دلت میخواد بکن.