نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

دخترهای باشگاه، قسمت ۲ (مریدا)

دوازده سیزده ساله یا کمترند. چیز عجیبی بین دخترانگی و زنانگی توی صورتشان خیره‌ات می‌کند. یکی بالای سر دیگری ایستاده که دارد بند کفشش را می‌بندد، می‌گوید: «آره منم هیچ خوشم از زیبای خفته نیومد». آن یکی پوزخند می‌زند و می‌گوید: «اینم شد قهرمان؟ همش خواب بود!» رو می‌کنم بهش و می‌گویم: «دمت گرم واقعاً». می‌خندند: «تو از کی خوشت میاد؟« می‌گویم:«اون موقرمزه کی بود که تیرکمون داشت؟ با اون خواستگارای چلمنش؟» با هم می‌گویند: «آهااا مریدااا! آرههههه اون خیلی خوبه!»

من هم‌سن این‌ها که بودم  مریدا نبود. آن زمان  میان دخترهای مهربان و عشوه‌ای اما به شدت خنگ و تکراریِ والت دیزنی، از بل خوشم می‌آمد، خل‌وچل فرهیخته و شجاعی بود.