نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

جونی وسط آن همه در و گوهر

 داشت جیغ می‌زد که تو فلان را خوردی بهمان را خوردی و... تو چی و... چی و... 

 آقا من فحش‌دانی‌ام محدود است به یک کون و حواشی‌اش. این چیزهایی که این خانم گفت را یادم نمی‌آید. خلاصه حرف‌های بد زد دیگر. آخرش گفت: ببین مهسا جون! دور برادر منو خط بکش!

حالا من کار ندارم به اینکه برادره دیگر چه بی اختیار بدبختی بوده، یا مهسا چرا انقدر خر است که دارد با این‌ها مراوده می‌کند، خب لابد خودش هم از قماش این‌هاست، ها؟ کار ندارم به این ها، من فقط مانده‌ام حیران: مهسا «جون»؟! واقعاً «جون»؟!