نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

*Let the rain come down and wash away my tears

آن شب سرد برفی که از درد بخیه‌های لبم بیدار شدم دقایقی گمان کردم که من هرگز دیگر روی خوشی و آرامش را نمی بینم. لااقل حالا حالاها نه. هرچند درد شدیدِ لب پاره‌ام کم‌اهمیت، مثل آخرین تودهنی‌ای بود که به کتک‌خورده ای در مرز بیهوشی بزنند.

یک ژلوفن خوردم و چند دقیقه بعد خوابم برد.

ولی خوشبختی هیچ دور نیست، یک بار مثل قرص قرمز خوشگلی توی مشتت می افتد، می‌بوسی‌اش، تو را به عمیق‌ترین خواب زندگی‌ات می برد. 

 

* عنوان  یه تیکه از ترانهٔ  A new day has come  ِ  سلین دیونه.