نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

صبوحی

از جزوهٔ دوست‌داشتنیم عکس گرفتم. صفحه به صفحه. خسته شدم اون آخراش و اومدم صفحه‌های آخرو بی‌خیال شم. اما نمی‌شد که جزوه دم‌بریده بمونه. 

آخرین  عکس ارزید به آخرین صفحه که  اون گوشهٔ بالاش نوشته بودم:


به پرواز شک کرده بودم

به هنگامی که شانه‌هایم 

از توان سنگین بال 

خمیده بود