خوشگلی بعضی از دخترها توی برق چشم هاشان است. توی استقلال نگاهشان. و جور دیگر بودن حرفشان.
عکسهای جذاب دختره، مدیر بخش مد مجلهٔ معروف فرانسوی را نگاه میکنم. خوشگلی اش توی دماغ بزرگ، قوزدار و عقابیاش است که احتمالاً برای زیر تیغ بردنش اول باید سرش از زیر تیغ بگذرد. خوشگلی لیز توی جوانی جاودانش است. اینکه توی ۵۰ سالگی عاشق زنی دیگر شده و به خودش خندیده و ماجرا را هم برای همه با همان خنده تعریف کرده است. از خوشگلی آن دختر چهارشانه و هیکلی وقتی پرده برافتاد که جرئت کرد بگوید دست از تلاش برای لاغری کشیده چون بدنش همینطوری است و برای همین وزن ساخته شده. دیروز که از کنار آن جمع پسرها رد شدم و شنیدم دارند خوشگلی زن یکی از دوستهایشان را با دوستدختر همان دوستشان مقایسه میکنند، هی فکر کردم و فکر کردم که چرا حرف از زن که میشود فیالفور! هنوز نفس تازه نشده، حرف خوشگلیاش به میان میآید. احساسات فمینیستیام دچار غلیان شده بود که دیدم دارم بیانصافی میکنم. آدم مرد را هم که میبیند اول به ظاهرش نگاه میکند و مقولهٔ خوشگلی مقولهای ضدزن یا حتی ضد انسانی نیست. آدمیزاد است و نظر دارد. منتها یکی کم دارد و یکی بیش. یکی دید میزند و یکی رویت میکند. یکی کوتهنظر است و یکی صاحبنظر.