نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

آشپزخانه ها

از دید زدن پنجره‌های روشن خانه‌های مردم سیر نمی‌شوم. مردی با رکابی مشکی این طرف دارد چیزی سرخ می‌کند و گهگاه برمی‌گردد رو به کسی که احتمالا آن گوشه آشپزخانه نشسته . توی خانه دیگری کسی تلویزیون را روشن گذاشته و رفته. از خانه دیگری فقط ردیف ظرف‌های چیده شده توی آبچکان پیداست و من فکر می‌کنم چه چیز یک اشپزخانه را می‌سازد؟ آدم‌هاش یا ظرف‌های بلورش؟ جواب قطعی است: لعنتی‌ها هردو. آنوقت مثل همیشه دلم آشپزخانه می‌خواهد. 

من خودم هم نمی‌دانم چرا آدم سختی‌ام و کلا حال نمی‌کنم با اینِ خودم. کاش یکی بود من را بلد می‌شد.