نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

I see

دختر مضطربم. و دارم پاستیل نوشابه‌ای میجوم. تو رمان سمفونی مردگان بود فکر کنم که مامانه هر بار میگفت فلانتو بپوشون آدم از فلان می‌چاد. همه فلان‌ها به کنار آدم واقعنی از گردن می‌چاد. گردن های خود را بپوشانید. 

می‌دونی با چشم بسته ادم نمی‌تونه به خوددوستی برسه. منظورم اینه که نمیشه هر گهی باشی و چشمت رو به رنگ قهوه‌ایت ببندی و زر بزنی که آی ام ایناف و فلان... . اگه واقعا خودتو دوست داری باید گه درونت رو بشوری چون هرکی تو گه میمونه به خودتباهی دچاره نه خوددوستی.