نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

و گرچه تنت ذهنت فکرت درد می‌کنه روحت تو تک تک این ثانیه ها میرقصه

شیرقهوه رو با گرونترین شیرینی که میشناسم میخورم و هق هق گریه میکنم، یه قلپ، یه گاز یه اهه اهه. ازونورم آهنگه می‌خونه I'm surviving. 

این وضع کنونی منه. قبلنا، ناراحتی و فشار اشتهامو کور میکرد، برعکس نشدم، قضیه اینه که فهمیدم نخوردن و مردن چاره نیست. بخور گریه اتم بکن چون مجبوری ادامه بدی. 

بهت نمیگم که تموم میشن این روزا. قولی نمیدم، ممکنه همینجور ادامه پیدا کنه حتی بدتر شه، یا شاید کمی بهتر شه، خلاصه من نمیدونم، ممکنه هم خیلی بهتر شه یا اصلا از اساس روزای دیگه ای نیاد...  اصلا اینا مسئله نیست. 

اما یه چیز رو صد در صد گارانتی میکنم، تو برمی‌گردی به خودت میبالی. چه تو روزایی که بیان چه تو روزایی که نیان.