نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

دختری با شانه هایی هنوز صاف

یکدفعه سفر می‌کنم برمیگردم دره گرم. میخواهم دستم را بگذارم روی شانه آن دخترکی که روی کاغذ مینویسد و بین کلمه ها شاخه باز می‌کند و پرانتز میگذارد و فلش می‌کشد، و بهش بگویم یک لحظه «برگرد». اون به من فکر نمیکند خیلی جوان‌تر از اینهاست که اهمیتی بدهد. دوست دارم شگفت زده اش بکنم با اینکه حس می‌کنم خجالت زده ام خواهد کرد. با این حال برایم مهم نیست برایش فقط از چیزهایی که به نظرش خفن می آیند خواهم گفت و همه سرخوردگی ها را پنهان خواهم کرد.