نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

آخرین روز هفته و سنگ شدم. واقعا نمیخوام از جام تکون بخورم. لباس پوشیده بدون جوراب لش کردم رو‌مبل. و امروز نمیخوام هیچی با خودم ببرم سر کار. 

خسته شدم هر روز فکر تغذیه روز و ناهار و تیکت باش. میخوام آزاد باشم. میخوام به هیچ کس هیچ جا هیچ چیز وابستگی نداشته باشم. 

از اسارتی به اسارت دیگه کوچ کردم. شاید از بزرگ‌تری به کوچکتری. از امن تری اما به ناامن تری. 

اگرچه پارادوکسی توی این هست. چون وقتی از ناامنی فرار میکنی اسارت آغوشش رو باز میکنه . و در عین حال مفهوم آزادی توی دل خودش امنیت رو داره. فقط وقتی میتونی بگی کاملا آزادی که دغدغه ناامنی نداشته باشی.