ترک کردن برای کسی که ترکش خوبه اگه از سر مشغله نباشه فایده نداره هیچ شاید منجر به عادت بدتر دیگه ای بشه. مثال عرض میکنم !
من یوتیوب رو به مدت یک ماه ترک کردم به امید اینکه گوشی از دستم بیفته نتیجه این شد که دوهفته بیشتره که تو سایت های خرید آنلاینم و این بار نه فقط وقتم که پولمم دارم خرج میکنم. و اگه گوشی رو خاموش کتم خدا داند به چه کار میفتم. از این رو ترک برای عده ای که تو ترک خوبن جواب نمیده. چون همیشه باید به اون جا سخته بزنی. عرض میکنم !
اصولا ما دو دسته ایم یه عده اراده ترک داریم اراده عمل نداریم. یه عده اراده عمل داریم اراده ترک نداریم. منی که تو دسته اولم اگه واسه بهترشدن اوضام از نقطه قوتم شروع کنم به جای خاصی نمیرسم. نهایتا بیکار لش میکنم رو میل و خیالپردازی میکنم. باید به جا سخته بزنم یعنی چی؟ یعنی جای ترک عمل کنم. اگه بتونم زور کنم خودم رو به عادت های جدید اونوقت گوشی خودبخود جایگزین میشه. و اینجوری واقعا بهبودی حاصل میشه.
و تویی که تو عمل خوبی و تو ترک نه، مثلا میخوای سیگار رو بذاری کنار، عادت جدید برا خودت بذاری وتوش موفق هم بشی احتمالا منجر به ترک سیگارت نمیشه، چه میدونم شروع کنی نقاشی کشیدن. احتمالا نقاشی و سیگار رو باهم میکشی و از قبل هم بیشتر. تو باید به جا سخته بزنی. یعنی نکشیدن و آگاه بودن به اینکه همینه که هست باید هزاران کار قبلی که شروع کردی و بی سیگار تموم کنی. و این بی سیگار رو باید دردشو بکشی.
خلاصه من یه چیزیو فهمیدم هر چی سخت تره تمایل داره به اینکه درست تره.
… حالا اگه مثل منید یعنی بهتون بگن نخور نکش نکن بشین همه رو راحت انجام میدید و دردتون هم نمیاد باید خدمتتون عارض ! بشم که شما باید کوانتومتون رو بجنبونید. باید پاشید فکر کنید چه مشغله ای باید برا خودتون جور کنید. و باید دردش رو بکشید اصلا تا دردت نیاد یعنی نشده.
آخرین روز هفته و سنگ شدم. واقعا نمیخوام از جام تکون بخورم. لباس پوشیده بدون جوراب لش کردم رومبل. و امروز نمیخوام هیچی با خودم ببرم سر کار.
خسته شدم هر روز فکر تغذیه روز و ناهار و تیکت باش. میخوام آزاد باشم. میخوام به هیچ کس هیچ جا هیچ چیز وابستگی نداشته باشم.
از اسارتی به اسارت دیگه کوچ کردم. شاید از بزرگتری به کوچکتری. از امن تری اما به ناامن تری.
اگرچه پارادوکسی توی این هست. چون وقتی از ناامنی فرار میکنی اسارت آغوشش رو باز میکنه . و در عین حال مفهوم آزادی توی دل خودش امنیت رو داره. فقط وقتی میتونی بگی کاملا آزادی که دغدغه ناامنی نداشته باشی.
باز یه ذره از موهامو کوتاه کردم .نه خیلی . مثل بقیه امورم… تدریجی و بی هیاهو. نمیخوام بگم دیگه برای انقلاب ها جوون نیستم. فقط اینکه زیاد کشیدم زیاد متحمل شدم زیاد دوپاره شدم و دیگه لااقل تا یه مدتی نمیتونم… این آرامش نسبی رو دوست دارم برای همین خیلی کنار اومدم… ولی نمیشه اینجور هم تکون نخورم دیگه. یا از سر مدارا خودمو فراموش کنم.
موهام رو هم این دیگه آخرین بار بود. میذارم باز برسه به کمرم.
ای غم مرا تا کجا میبری
یه زمانی به نظرم کیوت و معصومانه میومد وقتی کسی try to fit in میکرد ! کسی رو میدیدم که سعی میکنه فقط محض ارتباط گرفتن با بقیه زور بزنه… حقیقتا الان به نظرم واقعا مشمئز کننده میاد. اونایی که زور مثبت میزنن مثلا سعی میکنن چیز قشنگی بگن ، یه کاری کنن که دوسشون داشته باشی معمولا همونایی ان که دروغم میگن زیرآبم میزنن و بسته به مقدار نیازشون عوضی بازی های دیگه که در نهایت خودشون اون آدم خوبه به نظر برسن.
من ترجیحم اینه از همه این کثافتا به دور باشم. گور پدر fit in شدن و دوست داشته شدن ، هیچ نیازی بهش ندارم خوشبختانه یا بدبختانه.
چند وقت پیش یه خواب دیدم. یه جور تجلی. یه معرفتی بهم ظهور کرد که میگفتچرا واسه این چیزای مسخره خودتو پاره پوره میکنی. همش بازیه. الکیه.
یازده و بیست دقیقه یک یکشنبه زمستانی اما آفتابی نباید بره. نباید تموم شه. باید متوقف شه قاب بشه و بمونه و بعدش دیگه هیچی نیاد.
رسیدم به اونجای داستان که بروگر میخواد به نیچه حقیقت رو بگه…
گذاشتم کنار برای بعد از شام و بیرون رفتن. شاید برای فردا اصلا…
به گذشته ام فکر میکنم. دوره نوجوونی و اوایل جوونی... اون حجم از مالیخولیا شگفتزده ام میکنه.
میشه برگشت؟ دونه دونه تجربه ها حس ها و افکار قدیمی رو شکافت. پودر کرد و فوت کرد؟!
تنکس گیوینگ از جرج وینستون آهنگ مورد علاقه من در تمام زمان هاست. جرج وینستون ماه ژوئن همین امسال مرد. رو پیجش هر سال اینموقع ها این آهنگ رو میذاشت و امسال هم بود. من به کلی فراموش کرده بودم مرده زیر آهنگ نوشتم که این قطعه برای من بهترینه… بعد دیدم که یکی اون بالا نوشته بود rest in peace و فلان. بعد یادم اومد که اره چندماه پیش مرد.
پارسال من همین کامنت رو گذاشتم کامنتا رو لایک میکرد و گاها جواب میداد. نمیدونم خودش بود یا ادمینش. ولی ازونجاییکه کامنتا زیاد نبودن (در حد بیست تا ) و کلا خیلی هم شناخته شده نبود اینکه خودش کامنتا رو بخونه ولایک کنه اصلا بعید نبود. خوشحالم که پیچ داشت خوشحالم که براش نوشتم که بهترین آهنگ همه زمان های منو ساخت. خوشحالم برای خودم ، اون که احتمالا خیلی اهمیتی براش نداشته. نفع تحسین و تشکر چندین بار بیشتر برای دهنده است و این خیلی جالبه.
امروز که نوبتم افتاد بعد اون یارو دیوونهه که کله ی طرف پشت باجه رو ک.. ری کرد، فکر نمیکردم تو کمتر از ۱۵ ثانیه مسئول پشت پیشخون رو از نقطه جوش برسونم به دمای یک روز اواخر اسفند. اون سری پسره بهم میگفت خیلی عجیبه تو با اینکه اینهمه استرسی هستی اما آدم کنارت آروم میشه. اینو بارها وبارها شنیدم. واقعا نمیتونم بگم درون من آرومه. یعنی سر مسائل شخصی خودم اصلا. حدس من اینه احتمالا واسه اینه که تهی از کینه و بدخواهی ام. نسبت به همه چیز. و کلا تو زندگیم تا به حالا به ندرت بدجنس بودم. و شاید همینه که این حس رو به همه میده که کنارم راحتن.