نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

نوشته های بی‌ ملاحظه

هم سابق هم فعلی

«در دنیا همین طوطی را داشتم... جان شما... جان طوطی...»

افسوس که  قلب من هنوز بالغ نیست. 

ای وای از  این کودک شوخ و شنگ ، در بستر پر درد و پیر سینه ام اسیر. 

توگویی من هر چه دیده ام صاف به جناغ سینه ام خورده، قلبم آن جا، مثل پوست دستهام هنوز رنگ دنیا ندیده انگار. این دل از سر من از سر زندگی من از سر هر چیز و هر کسی توی زندگی کوفتی ام، از سر خود سرم زیادی است. این دل باید مال کسی دیگر می بود. 


امروز فکر می‌کردم هدایت اشتباه می‌کرده. حتی مرگ هم برای کسی که زندگی نکرده چاره نیست. 

سر زلف بلوندت چینم... اینم...

من حدود صد درصد مطمئنم که موی خیلی روشن و بلوند به من نمیاد. اما بالاخره باید یه بار این کارو تو زندگیم انجام بدم یا نه؟ 

در اولین فرصت!


و اینگونه آمد

اینکه حالا دیگه وقتی با ترانه ها همخوانی میکنم همه کلمه ها رو اشتباهی میگم نشونه پیر شدنه؟


خوداعترافی

یه هنر دیگه اینه که بتونی خوبِ خودتو بیرون بکشی. بعد واسی نگاه کنی چه جوری اون خوبِ بیرون کشیده شده، از هر چی خوبشو برات بیرون می‌کشه. 

من اعتراف میکنم مهرورزی رو بلد نبودم. خوبی میکردم چون فکر میکردم درسته، نه چون درکی از مهرورزی داشتم.  بی آزاریم فرق داشته چون رنج رو می‌فهمم و قلبم طاقت رنج دیگری رو نداره، اما این کافی نیست. من لذت محبت بی دلیل رو باید میچشیدم جدای از باور به فلسفه ی «نیکی زاده شده از دانایی». باید لمس میکردم که عشق چه جوری پُرت می‌کنه باید می‌دیدم که عشق چه جوری پرواز میکنه، باید می‌رسیدم به اینکه عشق چه جوری معجزه می‌کنه.

و حالا میفهمم کجای من لنگ می‌زده.


disappointed in Amy

Amy says "If it were an Islamic nation, it would be Leonardstan" 

 Big big lame mistake


The big bang theory*

I see

دختر مضطربم. و دارم پاستیل نوشابه‌ای میجوم. تو رمان سمفونی مردگان بود فکر کنم که مامانه هر بار میگفت فلانتو بپوشون آدم از فلان می‌چاد. همه فلان‌ها به کنار آدم واقعنی از گردن می‌چاد. گردن های خود را بپوشانید. 

می‌دونی با چشم بسته ادم نمی‌تونه به خوددوستی برسه. منظورم اینه که نمیشه هر گهی باشی و چشمت رو به رنگ قهوه‌ایت ببندی و زر بزنی که آی ام ایناف و فلان... . اگه واقعا خودتو دوست داری باید گه درونت رو بشوری چون هرکی تو گه میمونه به خودتباهی دچاره نه خوددوستی. 


!I'm one of those kinds of freaks


So many say keep quiet

یه خانمی هست به اسم Kaz Hawkins . حیفه که شنیده نشه. حیفه که فقط ۵۱ هزار تا سابسکرایبر تو یوتیوب داره...

 ‌آهنگ  Surviving   اش رو گوش بدید خودتون متوجه میشید. 

مایلی تو فکر می‌کنی بشه خودتو بغل هم کنی؟


وقت‌هایی هست که خواب بهتر نمی‌کنه. وقت‌هایی هست که چاره «فقط» بغله. 


ازین چیزا

 راز همه چیز عشقه و  هنر اینکه بتونی اون بذر منجمد درونت رو بیرون بکشی گرمش کنی بکاریش بهش برسی و بزرگش کنی و تکثیرش بدی. وقتی دست تنهای تنهایی و از باغبونی هم چیزی نمی‌دونی


به نت‌ها قسم

موسیقی است که می باوراندم به اینکه روحی آزادم. نه مجموعه‌ای از داده‌ها و دستورها.



انسان در حال مرگ

اینکه آدم لحظه مرگ چی رو آرزو کنه و چه حسی داشته باشه نسبت به زندگی از سر گذرونده اولا کاملا بستگی داره به مودش تو اون لحظه ، ثانیا چیز مهمی هم نیست کلا اونم چند لحظه و دقیقه است و اصلا چرا باید اعتباری داشته باشه. 


برای تورقی اگر


امروز آروم و بارونیه، ماکارونی رو مدل ایرانی گذاشتم دم بکشه. فکر میکنم امروز روز آخر قشنگی می‌تونه باشه. روز میانه‌ خوبی هم هست. روز اول؟ امروز  اولین روز چی میتونه باشه آخه؟





freedom of the grief

Leave me some time for sorrow