-
سر زلف بلوندت چینم... اینم...
چهارشنبه 3 اسفند 1401 13:46
من حدود صد درصد مطمئنم که موی خیلی روشن و بلوند به من نمیاد. اما بالاخره باید یه بار این کارو تو زندگیم انجام بدم یا نه؟ در اولین فرصت!
-
و اینگونه آمد
دوشنبه 1 اسفند 1401 22:14
اینکه حالا دیگه وقتی با ترانه ها همخوانی میکنم همه کلمه ها رو اشتباهی میگم نشونه پیر شدنه؟
-
خوداعترافی
سهشنبه 25 بهمن 1401 03:53
یه هنر دیگه اینه که بتونی خوبِ خودتو بیرون بکشی. بعد واسی نگاه کنی چه جوری اون خوبِ بیرون کشیده شده، از هر چی خوبشو برات بیرون میکشه. من اعتراف میکنم مهرورزی رو بلد نبودم. خوبی میکردم چون فکر میکردم درسته، نه چون درکی از مهرورزی داشتم. بی آزاریم فرق داشته چون رنج رو میفهمم و قلبم طاقت رنج دیگری رو نداره، اما این...
-
disappointed in Amy
سهشنبه 18 بهمن 1401 15:33
Amy says "If it were an Islamic nation, it would be Leonardstan" Big big lame mistake The big bang theory*
-
I see
دوشنبه 17 بهمن 1401 20:01
دختر مضطربم. و دارم پاستیل نوشابهای میجوم. تو رمان سمفونی مردگان بود فکر کنم که مامانه هر بار میگفت فلانتو بپوشون آدم از فلان میچاد. همه فلانها به کنار آدم واقعنی از گردن میچاد. گردن های خود را بپوشانید. میدونی با چشم بسته ادم نمیتونه به خوددوستی برسه. منظورم اینه که نمیشه هر گهی باشی و چشمت رو به رنگ قهوهایت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 بهمن 1401 01:21
!I'm one of those kinds of freaks
-
So many say keep quiet
یکشنبه 9 بهمن 1401 01:26
یه خانمی هست به اسم Kaz Hawkins . حیفه که شنیده نشه. حیفه که فقط ۵۱ هزار تا سابسکرایبر تو یوتیوب داره... آهنگ Surviving اش رو گوش بدید خودتون متوجه میشید.
-
مایلی تو فکر میکنی بشه خودتو بغل هم کنی؟
شنبه 8 بهمن 1401 01:54
وقتهایی هست که خواب بهتر نمیکنه. وقتهایی هست که چاره «فقط» بغله.
-
ازین چیزا
چهارشنبه 5 بهمن 1401 00:58
راز همه چیز عشقه و هنر اینکه بتونی اون بذر منجمد درونت رو بیرون بکشی گرمش کنی بکاریش بهش برسی و بزرگش کنی و تکثیرش بدی. وقتی دست تنهای تنهایی و از باغبونی هم چیزی نمیدونی
-
به نتها قسم
پنجشنبه 29 دی 1401 02:19
موسیقی است که می باوراندم به اینکه روحی آزادم. نه مجموعهای از دادهها و دستورها.
-
انسان در حال مرگ
چهارشنبه 25 آبان 1401 13:09
اینکه آدم لحظه مرگ چی رو آرزو کنه و چه حسی داشته باشه نسبت به زندگی از سر گذرونده اولا کاملا بستگی داره به مودش تو اون لحظه ، ثانیا چیز مهمی هم نیست کلا اونم چند لحظه و دقیقه است و اصلا چرا باید اعتباری داشته باشه.
-
برای تورقی اگر
سهشنبه 24 آبان 1401 16:04
امروز آروم و بارونیه، ماکارونی رو مدل ایرانی گذاشتم دم بکشه. فکر میکنم امروز روز آخر قشنگی میتونه باشه. روز میانه خوبی هم هست. روز اول؟ امروز اولین روز چی میتونه باشه آخه؟
-
freedom of the grief
یکشنبه 22 آبان 1401 15:12
Leave me some time for sorrow
-
مادر درون من
شنبه 21 آبان 1401 04:04
لابلای یادداشت هام اینو که برای مواظبت از خودم نوشتم پیدا میکنم: «فحش بده، غر بزن ، انقد نایس نباش»
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 آبان 1401 22:18
ایستادن مقابل این هجمه اگرچه سختترین کاره اما بزرگترین انگیزه هم هست. وقتایی که خودت کافی نیستی شور و عشق خودت کافی نیست، وقاحت این بیداد مجبورت میکنه...
-
بوی زندگی
پنجشنبه 19 آبان 1401 18:49
پنکیک موز پختم به همراه گل گاوزبون . و یه جوری مفتخرم که سزار هم هنگام فتح گال نبوده.
-
جاش بی آش!
چهارشنبه 18 آبان 1401 00:16
هر وقت دنبال خونه میگردم قبل از خونه خواستگار پیدا میکنم. از رو آگهی فیسبوک میان. اولش فکر میکنم واسه خونه پیام دادن بعد میبینم نه بابا واسه خودمه. امروز این یکی اومده نوشته ما با همدیگه تو فلان بار آشنا شدیم؟ تو دلم میگم کون ات لق از این ضایع تر pick_up line نبود بیای به ما بگی؟ پسره خوشگله و همین بغل گوشمه و به نظر...
-
از خسیسها بگریزید، از همه عنتر اونان
سهشنبه 17 آبان 1401 22:30
دارم به این آهنگه که میگه I want my kisses back from you گوش میدم و همزمان با دپرشن دیل متمدنانهای میکنم. هر بار هم این یارو این جملهشو تکرار میکنه (I want my kisses back from you) خندهام میگیره. فکر میکنم این دیگه چه سایکوی گدای اوسگولیه! دختره چه عنشانسی بوده...!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آبان 1401 14:58
We are moles, my friend We are just moles, my friend Blind against the dark That's where we belong
-
با بیمه و مزایا
دوشنبه 16 آبان 1401 15:21
کاش میشد واسه دو سه روز اول پریود یکیو استخدام کرد بیاد به آدم محبت کنه. کارای آدمو انجام بده، ماچ کنه، انسانیت رو به نمایش بذاره، خریداتو بکنه بعد چیزای مقوی آماده کنه دستت بده، گوش شنوا و دست نوازشگر بشه. هی ازت بپرسه کاری نمیخوای برات کنم؟ این لازمه. این واقعا لازمه. شغل بسیار شریفی هم هست.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 آبان 1401 18:09
من برای عصر دیگری مناسب تر بودم. شاید زودتر شاید دیرتر.
-
مهمترین بخش این پست تخمهشه
پنجشنبه 12 آبان 1401 01:33
میدونی چی دلم میخواد؟ برم تو یه دورهمی نسبتا شلوغ شبانه ازونا که همه با هم حرف میزنن، و یه گوشه بشینم تخمه بشکونم ، کسی کاری به کارم نداشته باشه منم هیچی نگم به بقیه نگاه کنم و فقط شنونده چرت و پرتای جمع باشم. مهمونی بی ماجرا، آروم و بیخودی هی الکی کِش بیاد. اون وسطا خانم صابخونه وسط هیاهو بهم اشاره کنه و آروم بگه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آبان 1401 21:31
«به کار بستن»
-
سفری به ماورا
چهارشنبه 11 آبان 1401 12:56
خواب دیدم هیچ چیز هیچ شی یا موقعیت یا انسانی دارای معنی نبود. یعنی نمیشد بهش هیچ گونه برچسبی زد. و کل دنیا در چنان آرامشی غوطه میخورد که تا یک ربع بعد از بیداری این آرامش هنوز تو بدن من جریان داشت. در واقع چیزی جدی گرفته نمیشد. همه چیز فقط بود و همین. توی خوابم اتفاق ها و آدم های متعددی بودن و از نظر بصری خواب متفاوتی...
-
من فقط داشتم یه اسپرسو میخوردم که کشید به «در رثای! ترکیهای ها»...
سهشنبه 10 آبان 1401 20:36
به نظر من بهترین مدل قهوه، مدل ترکیهای هاست. بهترین قهوه، ترکه. تو ایتالیا میگن خدا صبح رو به خاطر قهوه اش آفرید. اول قهوه رو آفرید، بعد آب رو... و از این دست کشتهمردگی برای قهوه. ولی هیچ مدل قهوهشون به نظر من به کیفیت قهوه ترک درنمیاد. ترکیهای ها تو موسیقی هم خوبن. منظورم موسیقی سنتیشون نیست. آهنگسازای مدرن خیلی...
-
تا به من چه رسد
یکشنبه 8 آبان 1401 02:24
همه خطای منست این که میرود برمن زدست خویشتنم تا به خویشتن چه رسد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 آبان 1401 01:32
نمیدانم چند بار دیگر «خودم» باید شکستم بدهد تا دیگر باهاش نجنگم.
-
کشفیات
پنجشنبه 5 آبان 1401 23:13
به صورت بالقوه یعنی به شکل خام و آموزش نیافته و تنها با اتکا به پتانسیلهای ذهنی و جسمی ما تقریبا میتونیم همه رو همزمان دوست داشته باشیم. اما با توجه به شرایط و زمان به نفعمونه بالفعلمون یگانهخواه و رمانتیک باشه. بد هم نیست اصلا. مناسب هم هست.
-
همینقدر سانتیمانتال!
یکشنبه 1 آبان 1401 00:40
نوجوان که بودم باور داشتم اعتبار زندگی هر آدمی به بزرگی ماجراهایش است. و هر ماجرای بزرگی حتماً شامل دو ویژگی اساسی است: ۱-عشقی پرشور و طوفانی، ۲- تراژدی کوبنده سهمگینی. + بعدها جان کندم تا این لاطائلات را از مغزم بیرون کردم.
-
نصایح بعد از نیمه شب
شنبه 30 مهر 1401 02:48
شاید به نظر زردنویسی برسه اگر بگم باید با کسی رفت تو رابطه که خودش رو دوست داره و برای خودش احترام قائله. ولی زرد یا بنفش یا میخواد اصلا خردلی باشه در حقیقت ماجرا فرقی نمیکنه. آدمی که خودش رو دوست داره اولاً هرگز نمیره تو رابطه با کسی که دوستش نداره چون اینو بر خلاف منافع خودش میدونه، پس اگر با کسی هستی که خودش رو...
-
اصلأ خوب شد ؛)
جمعه 29 مهر 1401 03:05
یک و نیم یه شب خنک پاییزی ، سردرد خفیفی و بیخوابی... دلم به خیال هزار تا بیشه و دریا و آسمون میره و برمیگرده، فکرم ولی, یه گوشه خسته و بیخیال نشسته و شنگ و شوخی دلمو نگاه میکنه و کاری به کارش نداره... ساکت و رامه. با اینکه اهلش نیستم اما آهنگ «خوب شد» همایون شجریان رو گذاشتم. میگه: «راه امشب میبرد سویت مرا ، می کشد...
-
با فرزندان خود مهربانتر باشیم
سهشنبه 26 مهر 1401 19:46
شاید دیده باشید که اسمایی مثل نازنین زهرا و نازنین فاطمه رو چقد مسخره میکنن ملت. (یه بار یه کامنت دیدم با این مضمون که ترکیب نازنین زهرا مثل ترکیب نوتلا و کله پاچه است ! ) من کار ندارم به ترکیبش. به اندازه کافی ترتیب ترکیبش رو دادن. اما من به عنوان کسی که اسمم فقط نازنین خالی بوده یه اسم طولانی سه بخشی با رکورد نون در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهر 1401 21:41
نه هیچ «باید»ی، نه هیچ «میخواهم»ی. همین که هست.
-
نقطه
پنجشنبه 21 مهر 1401 17:04
یک نقطه است. یک خط نیست که این طرف و اون طرف داشته باشه. هنوز به تصمیم من بستگی داره که بخوام بگم «از این نقطه به بعد یا قبل» یا بگم «حول محور این نقطه». سالهاست احتیاج دارم به یه تعطیلات طولانی. تنها چاره اش اینه که فراموشش کنم. به کلی فراموشش کنم.
-
Luke Kelly Raglan Road
چهارشنبه 20 مهر 1401 00:20
I saw the danger, yet I walked along the enchanted way And I said, let grief be a fallen leaf at the dawning of the day
-
کاش آب و هوا دست من بود
یکشنبه 17 مهر 1401 23:14
کاش تابستون یه مکان بود میشد بهش سفر کرد. میدونم میشه سفر کرد رفت فلوریدا یا یه مکان کوفتی دور دیگه. یه مکان ارزون نزدیک بود! بعد میشد دکمهٔ شب و روز هم داشت. صبح میرفتی و بلافاصله دکمهٔ شبش رو میزدی و تا هر وقت دلت خواست میموندی تو یه شب گرم تابستونی.
-
the fun of being with someone
یکشنبه 17 مهر 1401 19:22
من همیشه یکی را خواسته بودم که «ما و بقیه» شدن را بفهمد و بلد باشد. بقیه آدم ها، بقیه جهان، بقیه زمانها.
-
بیا ای همگناه من در این برزخ*
شنبه 16 مهر 1401 22:05
سوز اول پاییز، و تو تخت سوپ خوردن و بعدش چای هل خوردن و شمع روشن کردن و... اینجوری سرما رو میشه تحمل کرد (میدونم جورای دیگه هم میشه ولی بیاید دست رو دلای هم نذاریم). تاروندن دلتنگیها با پرت کردن عمدی حواس، و شعر خوندن و گشتن و گشتن میون شعرای اخوان ثالث دنبال یه شعر شاد و آخرش دل خوش کردن به همین: نمیخواهم ببیند...
-
کلاسیک باارزش
شنبه 16 مهر 1401 03:20
عالم بی عمل به چه ماند؟ به زنبور بی عسل
-
جاروبرقیت رو از برق کش
یکشنبه 3 مهر 1401 22:17
سرزنش کردن آدمها برای کاری که در حقتون میکنن یا حرفی که بهتون میزنن حماقته. نه از نظر کارکردی، یعنی نه صرفاً چون سودی نداره، بلکه ذاتأ توجیه ناپذیره. آدم ها صرفاً خودشون رو به نمایش میذارن. یا به بیانی، ابراز میکنند. اکثر وقتها خصومت شخصی ندارند. یعنی اگر هم دارند دلیلش خصومت داخلی درون خودشونه. شما خارج از محدوده...