-
جوانی بگذرد تو قدرش ندانی
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1402 11:06
جوانی خود را چگونه گذراندید؟ توی اتوبوس و اتاقهای اجارهای. با کوله پشتی سنگینی تویش مایع لباسشویی و بطری آب. بزرگ شدی؟ آره. ارزید؟ نمیدانم. خشنودی؟ شکایتی ندارم. و...؟ تمام نشده
-
ماجراجویی بعدی
سهشنبه 19 اردیبهشت 1402 17:18
اگر قرار بود روزی با کسی فرار کنیم برویم یک جای دور، میرویم ژاپن. نه توی شهرهای بزرگش. شهر کوچک یا روستا. بعد چون ژاپنی ها غریبهها را دوست ندارند کسی چندان با ما گرم نمیگیرد به جز تاک و توک آدمهای خاصی. اما ما سعی مکینم لباسهای شبیه آنها بپوشیم و زندگیمان مدل آنها بشود.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 اردیبهشت 1402 12:37
شما هم اگه پول نداشته باشین مغزتون درد میگیره؟
-
آی کیو نژادپرست ها به همین سادگی همین قدر پایینه
دوشنبه 18 اردیبهشت 1402 00:32
نژادپرستی منفوره نه فقط به دلایل اجتماعی. از منظر روانشناسی نژادپرستی یه جور خطای شناختیه. که احتمالأ از بلاهت بی حد و حصری نشأت میگیره. و کی با آدم احمق زبون نفهم حال میکنه؟ قضیه اینه که نژادپرستی به طور ساده تعمیم دادنه. من یه رفتاری رو تو یه دسته ای به طور مکرر مشاهده کردم (و تو بیشتر کیس های نژادپرستانه من حتی...
-
سفرهایی تو را در کوچههاشان خواب میدیدند، تو را آن روزهای دور این مرغهای دریایی به هم تبریک گفتند...*
جمعه 15 اردیبهشت 1402 20:14
چیزی که بیشتر از همه تو این کشور زجرم میده اینه که هیچوقت نمیدونم چیزی که گفتم چطور به نظر اومده. نمیدونم که، هیچوقت تو کشور خودمونم نمیدونیم. منظورم اینه اینجا معیاری ندارم. تو کشور خود آدم تجربههای قبلی، تربیت و خلاصه فرهنگ اموخته شده یه خطکش همچین کج و کولهای به هرحال دستت میده. اینجا انگار یه سنگریزه رو...
-
il valigione
جمعه 8 اردیبهشت 1402 23:04
Sono io di nuovo, la ragazza con il valigione rosso! پنج سال پیش تو قطار میلان به فلورانس، چمدونم هیچ جا جاش نمیشد نه بالا نه بغلا نه جلو پام... طرفای بعدازظهر و غروب بود و من پروازم هفت صبح همون روز با تاخیر دو ساعته پریده بود. از دوازده و یک شب تو فرودگاه بودیم. من نه فقط اون شب، که از دو شب قبلش نخوابیده بودم. تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1402 19:03
امکان بعضی از چیزها توی این زندگی واجب بود. مثلا واجب بود بتوانی هر وقت بخواهی دکمه ای را بزنی و توی بازار میوه کنار پدرت ظاهر بشوی و توی دست او چند کیلو بلال تازه باشد. واجب بود بشود حداقل یک ساعت، فقط یک ساعت در ماه، بتوانی خاطره ای را دوباره زندگی کنی.
-
اجتناب ناپذیری
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1402 00:27
توی این جریان همه ترسم از این بود که تلخیش به جونم بمونه. که آدم دیگه ای بشم. که باورام تکون بخورن. که دیگه بهم نچسبه لذت رسیدن. نمیدونم اون آدم قبلی چه گلی به سرم زده بود که فکر میکردم وای از اینکه عوض بشه. میترسیدم از اینکه بزرگتر بشم و بالغتر بشم و دنیا رو بیشتر بفهمم. چون هر بار دیده بودم که یه مرحله قبلش چقدر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اردیبهشت 1402 14:33
دنیایی را تصور کنید که تعداد خانه ها خیلی بیشتر از تعداد آدم هاست. و هیچکس هرگز بی سرپناه نیست.
-
یعنی حتی اینم میگذره ؟!
دوشنبه 4 اردیبهشت 1402 13:18
از شدت استرس پتو رو گرفتم محکم چنگ میزنم. واقعا هیچ کار دیگه ای ازم برنمیاد، قبلنا لپ خودمو چنگ میزدم. دیگه اون حالت حالمو خوب نمیکنه. ازون احساس مازوخیستی نشأت گرفته از حس گناه بیرون اومدم. میدونم تقصیر لُپای من نیست. تقصیر خودمم نیست. اینجوریه و باید بگذره. به چیزی که ممکنه پیش بیاد هم فکر نمیکنم چون میدونم فایده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اردیبهشت 1402 12:25
بعدها یه کتاب خواهم نوشت به اسم اعترافات. کتابی خواهد بود درباره رنج ها و فقدان ها. همه اون چیزایی که اعتراف بهشون برام از اعتراف به گناه سخت تره. اون کتاب همه آدم ها رو در آغوش خواهد کشید.
-
دوازده ظهره و نیمه روز رفته!
پنجشنبه 31 فروردین 1402 13:36
اخیرا بعد از مدتها باز شعر مینویسم. ولی گوشه و کنار یادداشت میکنم. یا گوشه تقویم یا تو موبایل یا تو یه فایل تو کامپیوتر. و فرصتی نشده که جمعشون کنم. قبلنا تاریخ میزدم و دیگه تاریخ هم نمیزنم. حقیقتا اصلا تاریخ برام معنای خودشو از دست داده. زندگی من بهم نشون داد که «عددها مهم نیستند» یه کلیشه نیست. حتی یه قدم جلوتر...
-
رنج و نظر
چهارشنبه 30 فروردین 1402 10:37
همه چیزهای خوب از دیوانگی زاده میشوند. از آدمهایی که قدری فراتر میروند. آدم های که کمی بیشتر اعتماد میکنند. آدمهایی که کمی بیشتر ساده می انگارند و قدمی دیگر بر میدارند. از آدمهایی که کمتر میترسند. دیوانگی اما تاوان دارد. گاه زنجیر و گاه آوارگی. اما تمام رنج های جنون می ارزد به فقط آن لحظه که برمیگردی و خودت را در...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 فروردین 1402 17:51
اونی که اینو انتخاب کرد خیلی خیلی آدم جالبی بود.
-
و گرچه تنت ذهنت فکرت درد میکنه روحت تو تک تک این ثانیه ها میرقصه
پنجشنبه 24 فروردین 1402 19:58
شیرقهوه رو با گرونترین شیرینی که میشناسم میخورم و هق هق گریه میکنم، یه قلپ، یه گاز یه اهه اهه. ازونورم آهنگه میخونه I'm surviving. این وضع کنونی منه. قبلنا، ناراحتی و فشار اشتهامو کور میکرد، برعکس نشدم، قضیه اینه که فهمیدم نخوردن و مردن چاره نیست. بخور گریه اتم بکن چون مجبوری ادامه بدی. بهت نمیگم که تموم میشن این...
-
شیاف ها معمولاً بی وقت میرسند
چهارشنبه 23 فروردین 1402 21:09
اون قرصه رو همین حالا بده، اما نمیدیش ، تو حالا حالاها میخوای بشکافی منو. میدونم و باشه.
-
...
سهشنبه 22 فروردین 1402 12:14
دختر همش اینجا رو باز میکنم یه چی بنویسم هی یه چی یا نمیاد یا اگه اومده در میره. یاد خودمو و نسبتایی افتادم که پسرا بهم میدن. این آخریا یکی بهم گفت مث صابون میمونی... ذهنم صدو چهل و هشت جا رفت و دم دمای این بود بزنم تو دهنش که گفت هی آدم فکر میکنه دیگه گرفتهات اما باز هی سر میخوری از دست آدم... بعد یادم اومد دقیقا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 فروردین 1402 22:42
من آدم دقیقههای نودم. تو چی؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 فروردین 1402 18:00
Look how far I got
-
اسنوپی داگ بهتر از هر کسی بیانش کرده
جمعه 11 فروردین 1402 10:46
I wanna thank me for believing in me I wanna thank me for doing all this hard work I wanna thank me for having no days off I wanna thank me for never quitting I wanna thank me for always being a giver And trying give more than I receive I wanna thank me for trying do more right than wrong I wanna thank me for just...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 فروردین 1402 10:25
Hey you! Tell me how I've been If I'm happy now I guess I pass your test Just come and give me a well done hug You know that I believe
-
ها... این!
سهشنبه 8 فروردین 1402 18:15
میدونید کجاش سخته؟ اونجا که ما ناخودآگاه از اون کسی و چیزی که هستیم و داریم ، اما نمیخواهیم شون خیلی خیلی لذت میبریم و راضی هستیم و حال میکنیم. اینجوری بهتون بگم که برعکسه. برعکس اون چیزی هست که به خوردمون میدن تو کتابهای روانشناسی و ... . به ما میگن درد ما اینه که خودمون رو دوست نداریم، عزت نفس نداریم و برای همین...
-
بیزاریها
سهشنبه 8 فروردین 1402 12:24
به نظرم تو فارسی کلمه های تنفر و انزجار دوتا معنی متفاوت به خودشون گرفتن. تنفر از کسی یا چیزی بار احساسی سنگینی با خودش داره. یعنی تو میخوای سر به تن اون چیز یا کس نباشه یا شاید موضوع یا شخص مورد تنفر بهت ضربه بدی زده. اما انزجار فرق داره. انزجار به بیزاری نزدیکه. من به انزجار اعتبار میدم. تو میتونی از رفتاری منزجر...
-
این داستان: ...
یکشنبه 6 فروردین 1402 21:44
یه دورهای تو زندگیم افتادم تو قعر. معتاد نشدم یا نیفتادم به بی بندو باری. از نظر روانی به هم ریختم. خل شدم. تازه ارشدمو گرفته بودم و یکی دو سال برگشتم شهر خودمون. هر دری زدم که یه موقعیت خوب پیدا کنم نشد. تو خونه وضع خوبی نداشتم. از یه طرفی هم از یه رابطه بلند مدت سمی تازه اومده بودم بیرون. طرف اون آخراش دورم هم زد....
-
تا حالا اینجوری از خودم ناامید نشده بودم!
یکشنبه 6 فروردین 1402 03:17
اومدم میخوام بخوابم، یادم نمیاد سیفون رو کشیدم یا نه. همین امروز بود داشتم از پلهها بالا میومدم... یا دیروز بود؟ و فکر میکردم میخوام آدم بهتری باشم. حالا دغدغهام اینه آیا برم چک کنم توی توالت رو یا نه. معدهام میسوزه. و به خودم میخندم. و دلم واسه خودم می سوزه. ایندفعه نه جور دراماتیک توحسی. یه جور بد رقتبار ایضا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 فروردین 1402 22:16
یه هیولا هرگز یه فرشته به دنیا نمیاره نازنین.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 فروردین 1402 01:43
چقدر خواب لازمه که آدم عمرش رو فراموش کنه؟
-
Do not believe half truths
جمعه 4 فروردین 1402 01:13
Do not love half lovers Do not entertain half friends ... Do not live half a life and do not die a half death .... If you refuse then be clear about it for an ambiguous refusal is but a weak acceptance Do not accept half a solution Do not believe half truths Do not dream half a dream Do not fantasize about half hopes...
-
The wall
چهارشنبه 2 فروردین 1402 20:47
دیواری درون توست. روزی سنگریزهای، روزی آجری، روزی بلندای قامتی... فرو خواهد ریخت.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 اسفند 1401 20:16
انگار یکی روحمو گرفته تا میتونسته زده.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 اسفند 1401 00:24
شبیه مردن است. همانقدر ماورایی. اما مردن نیست.
-
خانهای واقعی
جمعه 26 اسفند 1401 11:29
موسیقی روزهای دور مثل خانه است. تو را میبرد به سرزمینی که برای توست. با دست خودت از اولین روز زندگیات ساخته ایاش. جایی که کسی نمیتواند تو را تهدید به نماندنات کند. جایی که کسی نمیتواند برای تو هیچ تعیین و تکلیفی کند. جایی که فرقی نمیکند خوشحالی خستهای یا غمزده. همیشه برای تو امنترین و ماندنیترین گوشهٔ دنیاست.
-
یادآوری
پنجشنبه 25 اسفند 1401 21:36
هیچوقت هیچوقت و هرگز توی حال و روز بدتون با کسی باب آشنایی باز نکنید. اینو من خیلی به چشم دیدم. بدترین آدما همون وقتا وارد زندگی آدم میشن.
-
در پاسخ به پیام برای اون پست شعر حافظ (مسلمانان مرا وقتی دلی بود...)
سهشنبه 23 اسفند 1401 16:14
قضیه این نیست که اون تنهایی از پسش برنمیاد، قضیه این نیست که اون میخواد آویزون تو بشه، قضیه این نیست که اگه تو نباشی دنیاش تموم میشه، نه هیچ طوری نمیشه اگر تو پیشش نباشی، چه بسا براش بهتر هم هست. قضیه به سادگی اینه که تو ازش جدایی اگه اونجا نباشی.
-
"There is no such thing as "unconditional
سهشنبه 23 اسفند 1401 15:04
یک چراغ راهنمایی در خیابان روبرویی از پنجره اتاق من پیداست. فقط وقتی سبز میشود که کسی بخواهد عبور کند.
-
قلب آدم میداند
سهشنبه 23 اسفند 1401 13:52
قلب آدم میداند. از همان لحظهٔ اول. مشکل این است که قرار است یک بار بشود... . و آن یک بار اولین و آخرین نیست. آن یک بار فقط آخرین است. دختر امروز روز دیگری است. تو آدم دیگری هستی. و کسی چه میداند که آیا دیروز تو گدایی بودهای یا شاهی. بچه که بودم فکر میکردم اصلا از کجا معلوم؟ از کجا معلوم من یک دقیقهٔ پیش آدمی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 اسفند 1401 12:26
مسلمانان مرا وقتی دلی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اسفند 1401 17:18
How can I say I'm not happy? I've been insanely happy all the time. But also madly sad... That's fuckin me!
-
«در دنیا همین طوطی را داشتم... جان شما... جان طوطی...»
پنجشنبه 18 اسفند 1401 02:15
افسوس که قلب من هنوز بالغ نیست. ای وای از این کودک شوخ و شنگ ، در بستر پر درد و پیر سینه ام اسیر. توگویی من هر چه دیده ام صاف به جناغ سینه ام خورده، قلبم آن جا، مثل پوست دستهام هنوز رنگ دنیا ندیده انگار. این دل از سر من از سر زندگی من از سر هر چیز و هر کسی توی زندگی کوفتی ام، از سر خود سرم زیادی است. این دل باید مال...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 اسفند 1401 17:26
امروز فکر میکردم هدایت اشتباه میکرده. حتی مرگ هم برای کسی که زندگی نکرده چاره نیست.